به گزارش سایت ستاد حقوق بشر، ندا سلیمانی، پژوهشگر مطالعات رسانه و فرهنگ در یادداشتی با عنوان «از فریاد تا فالو تماشاگران همدست؛ چگونه رسانههای اجتماعی وظیفه نهادهای حقوق بشری را به سایه میبرند؟» نوشت:
در میانهی صدای انفجارها، اجساد نیمهسوخته و چشمان کودکی که به دوربین خیره شده، ما تماشا میکنیم. در این لحظهها، رسانههای اجتماعی با انبوهی از تصاویر، ویدیوها و هشتگهای غمبار، ما را در جهانی از «مصرف احساسی رنج» غرق میکنند. اما همزمان، نهادهای حقوق بشری—که وظیفه دارند مدافع مظلومان باشند—در پس این پردهی بصری پنهان میمانند. آنچه در غزه رخ میدهد، نه فقط یک تراژدی انسانی، بلکه نشانهای روشن از همدستی خاموش میان رسانههای نوین و نهادهای حقوق بشری است.
«ما دیدیم، پس آنها کاری نکنند!»
در ظاهر، رسانههای اجتماعی صدای مظلومان شدهاند. اما در واقع، با بازنماییهایی که سرشار از درام احساسی و اقناع بصریاند، نوعی رضایت کاذب در مخاطب ایجاد میکنند. ما ویدیو میبینیم، اشک میریزیم، هشتگ میزنیم، و احساس میکنیم که «دیدهایم، پس کافیست». این دیدن، ما را از مطالبهگری میرهاند، و نهادهای رسمی حقوق بشر را از مسئولیت.
غزه؛ جایی که روایت بر عدالت پیروز شد
بیش از 50 هزار کشته، نیمی کودک. تخریب کامل زیرساختهای حیاتی. محرومیت سیستماتیک از آب، برق، دارو و غذا. با وجود این فجایع، سازمانهای بینالمللی حقوق بشر یا سکوت کردهاند، یا با صدور بیانیههای بیاثر، از مسئولیت عینی و الزامآور فرار میکنند.
در این میان، شبکههای اجتماعی با روایتهای شدیداً احساسی، نوعی اشباع حسی در مخاطب ایجاد میکنند. روانشناسی رسانه به ما میگوید: مواجهه مداوم با تصاویر رنج، در نبود ساختار مطالبهگرانه، به نوعی اخلاقی (moral numbing) میانجامد. نتیجه؟ مخاطبی بیانگیزه، و نهادی آسوده.
همدستی نمادین: حقوق بشر در عصر اینستاگرام
در این نظم جدید رسانهای، نهادهای حقوق بشری دیگر مجبور نیستند اقدامی واقعی انجام دهند. آنها میتوانند با یک پست در توییتر یا یک استوری در اینستاگرام، ژست اخلاقی خود را حفظ کنند، بدون آنکه به فشار، تحریم، یا اقدام عملی علیه ناقضان حقوق بشر دست بزنند. به این میگویند «عدالت نمایشی»—performative justice.
از سوی دیگر، الگوریتمها نیز نقش دارند. پلتفرمهایی که محتوای انتقادی درباره برخی دولتهای متحد غرب را حذف یا محدود میکنند، در واقع در بازتولید بیعدالتی شریکاند.
در این میان کارکرد رسانه های اجتماعی از دو زاویه مورد نقد قرار می گیرد:
۱-رسانههای اجتماعی بهمثابه ابزار مطالبهگری و افشا
۲-رسانههای اجتماعی بهمثابه توجیهگر و مشروعیتبخش عملکرد نابرابر
از سوی دیگر، رسانههای اجتماعی تحت تأثیر عوامل زیر، به تریبون نهادهای جانبدارانه تبدیل میشوند:
الف) کنترل الگوریتمی و جهتگیری پلتفرمها
ب) دیجیتالسازی روایت رسمی
ج) اتاقهای پژواک (Echo Chambers) و قطبیسازی
نقد اساسیتر اما این است: در جهان امروز، مظلوم باید روایتپذیر، دراماتیک و قابل مصرف رسانهای باشد تا دیده شود. اما همین «دیدن»، دیگر به تغییر نمیانجامد. نهادهای حقوق بشری با این تصاویر همسو میشوند، و در عین حال، خود را از پاسخگویی مبرا میدانند.
چنانکه لیلی چوُلیاراکی (Chouliaraki, 2013) مینویسد: ما نه به عنوان کنشگر، بلکه به عنوان «تماشاگران تراژدی جهانی» تربیت شدهایم.
پایان تماشای بیپایان
رسانههای اجتماعی میتوانند ابزار عدالت باشند، اگر با مطالبه ساختاری همراه شوند، نه صرفاً با همدلی سطحی.
این فرآیند، در ادبیات رسانهای نوعی symbolic efficacy (کارآمدی نمادین) خوانده میشود:
«بازنمایی» بهجای «دگرگونی»، و تصویر قربانی بهجای صدای قربانی. نهادهای حقوق بشری هم باید پاسخگو باشند، نه صرفاً نمایشی. در غیر این صورت، جهانی میسازیم که در آن رنج ثبت میشود، بازنشر میشود، اما درمان نمیشود.
در پایان، اگر قرار است جهانی عادلانه بسازیم، باید از تماشاگر به کنشگر تبدیل شویم.