به گزارش پایگاه اطلاع رسانی ستاد حقوق بشر، در این تظاهرات و درگیریها، دهها نفر به شدت مضروب و بازداشت شدهاند. ژرار کلمب، وزیر کشور فرانسه، در اقدامی کم سابقه مجبور به واکنش شد و گفت: حضور گروه بلک بلوک منجر به درگیری پلیس با تظاهرات کنندگان شده است. کلمب مردم ، سندیکاها و نمایندگان مردم در مجلس را به آرامش دعوت کرد؛ اما در عین حال با دفاع از عملکرد پلیس گفت: با برهم زنندگان نظم جامعه به شدت برخورد خواهیم کرد. با این حال، شاهد سکوت معنادار مقامات ( خصوصا مقامات آمریکایی و اروپایی) در قبال حوادث پاریس و مارسی هستیم.
روشنفکران داخلی کشورمان نیز در مقابل این فجایع انسانی سکوت کرده و کمترین سخنی از حقوق مردم فرانسه در بیان اعتراضات اقتصادی خود به میان نمی آورند! به راستی این رویکرد دوگانه چگونه قابل توجیه است؟حوادث اخیر فرانسه از یک سو نشان داد که مقامات غربی، خود نیز نسبت به مقوله حقوق بشر اعتقادی ندارند و از این مقوله، به عنوان ابزاری جهت اعمال فشار بر کشورهای مخالف غرب استفاده می کنند. حقوق بشر، علیرغم اینکه یک پدیده و مفهوم مقدس است به این معنی که انسانها، صرف نظر از هرگونه آیین و مذهب، رنگ و نژاد و قومیت از این حقوق باید برخوردار باشند اما متاسفانه در حال حاضر شاهد هستیم که کشورهای غربی و آمریکا یک رویکرد دوگانه نسبت به حقوق بشر اتخاذ کرده اند، البته این رویکرد جدید هم نیست و اینکه تلاش دارند تا از حقوق بشر به عنوان یک ابزار سیاسی علیه کشورهای مستقل استفاده کنند.
کشورهای غربی و آمریکا یک جعبه ابزاری برای اعمال فشار علیه کشورهای مستقل دارند که در این جعبه ابزار موضوعات مختلفی گنجانده شده است. یکی از این ابزارها، حقوق بشر است که هر کشوری با اینها هماهنگ نبود یا از سیاست های آنهاد انتقاد کرد یا با سیاست های آنها هماهنگی و همخوانی نداشت بلافاصله حربه حقوق بشر را در خصوص آن کشورها فعال می کنند. در مجامع عمومی و بین المللی مباحثی را علیه آنها طرح خواهند کرد و در محافل رسانه ای هم سعی می کنند افکار عمومی را علیه آن کشورها بسیج کنند.کشورهای غربی از ابزار رسانه ای برخوردار هستند و هم ابزار سیاسی و هم ابزار سازمان های بین المللی را در دست دارند. در واقع هدف این کشورها حمایت و ارتقاء حقوق بشر در کشورهای دیگر نیست بلکه هدف آنها این است که با استفاده از ابزار حقوق بشر هرچه بیشتر به آنها فشار بیاورند تا با سیاست های آنها همراه و همخوان شوند.
این قاعده در خصوص دیگر بحرانهای حقوق بشری در غرب نیز صادق است. از سوی دیگر،آنچه غرب این روزها به شدت از آن گریزان است، مربوط به مصدر یابی و تمرکز افکار عمومی جهان روی ریشه ها و علل وقوع بحرانهای شهروندی و حقوق بشری در این مجموعه است. .این بحران علل، اسباب ،ابزارها و زمینه هایی دارد که در همه آنها مقامات غربی دخیل بوده اند. به عنوان مثال بحران تلخ مهاجرین مسلمان منبعث از پدیده هایی مانند ایجاد جنگهای مذهبی و فرقه ای و نیابتی در منطقه، تجهیز کشورهای دیکتاتوری منطقه به انواع سلاح های سبک و سنگین توسط آمریکا و کشورهای اروپایی، حمایت از ایجاد و استمرار بحرانهای امنیتی مزمن جهت مداخله جویی دراز مدت در منطقه و ....است. حقیقت ماجرا این است که مهاجرینی بی پناه از شر سیاستهای
مداخله جویانه غرب در منطقه که منجر به کشتار،قتل،آوارگی و بی سرپناهی این افراد شده به سوی اروپا فرار می کنند. در اینجا کمترین سرزنشی متوجه مهاجرین بیگناه نیست، چرا که آنها در پی نجات جان خود از چنگال گروههای تکفیری هستند،تکفیری هایی که بدون حمایت غرب نمی توانسته و نمی توانند به حیات شوم خود ادامه دهند. "پناه به غرب از شر غرب" واقعیت پدیده ایاست که اکنون با آن مواجه هستیم. مقامات غربی روی بخش اول ماجرا، یعنی پناه مهاجرین به اروپا مانور تبلیغاتی ویژه ای می دهند اما هیچ گاه حاضر به طرح این سوال نیستند که پناهجویان بی پناه از شر چه چیزی به غرب پناه می برند! بحران مهاجرت را می توان به منظومه و مجموعه ای تشبیه کرد که "ورودی" و " خروجی " آن یکسان است.