به گزارش مرکز پایش ستاد حقوق بشر، روز یکشنبه، «زنگ صلح» ساعت ۸:۱۵ صبح، زمانی که بمب رها شد، به صدا درآمد؛ حدود ۵ هزار شرکتکننده در مراسم یادبود در فضای باز، از جمله بازماندگان سالخورده، لحظهای سکوت کردند.
«کازومی ماتسویی»، شهردار هیروشیما، گفت: سران سراسر جهان باید با این واقعیت روبرو شوند که تهدیدات هستهای که اکنون از سوی برخی سیاستگذاران بیان میشود، حماقت تئوری بازدارندگی هستهای را نشان میدهد. در این مراسم «فومیو کیشیدا»، نخست وزیر ژاپن نیز حضور داشت.
وی اظهار داشت: مسیر رسیدن به جهان بدون سلاح هستهای تا حدی به دلیل تهدیدات هستهای در حال تندتر شدن است، اما این امر اهمیت بازگرداندن شتاب بینالمللی به سمت آن را بیش از پیش میکند.
بمبی که در ۶ آگوست ۱۹۴۵ روی هیروشیما پرتاب شد، با نام مستعار «پسر کوچولو»، هزاران نفر را بلافاصله و حدود ۱۴۰ هزار نفر را تا پایان همان سال کشت.
در ۶ آگوست ۱۹۴۵، آمریکا بمب اتمی را بر روی شهر هیروشیما پرتاب کرد؛ این یک بمب از نوع «تفنگ اورانیومی» بود که با حدود سیزده کیلو تن نیرو منفجر شد.
در زمان بمباران، هیروشیما محل زندگی ۲۸۰ تا ۲۹۰ هزار غیرنظامی و همچنین ۴۳ هزار سرباز بود؛ برآورد میشود که بین ۹۰ هزار تا ۱۶۶ هزار نفر بر اثر بمب در دوره چهار ماهه پس از انفجار جان خود را از دست دادهاند.
وزارت انرژی آمریکا برآورد میکند که پس از پنج سال احتمالا ۲۰۰ هزار نفر یا بیشتر در نتیجه این بمباران کشته شدهاند، در حالی که شهر هیروشیما میگوید ۲۳۷ هزار نفر به طور مستقیم یا غیرمستقیم به دلیل اثرات بمب از جمله سوختگی و بیماری ناشی از تشعشع هستهای و سرطان کشته شدهاند.
بمباران هیروشیما، با نام رمز عملیات «Centerboard I»، از سوی «کورتیس لیمی»، فرمانده نظامی ارتش آمریکا، در ۴ آگوست ۱۹۴۵ تایید شد؛ هواپیمای B-۲۹ که بمب «پسر کوچک» را از جزیره «تینیان» در غرب اقیانوس آرام به هیروشیما حمل میکرد، به نام خلبان «پل تیبتس» شناخته شد.
«پل تیبتس»، خلبان بمبافکن در توصیف صحنه بعد از پرتاب بمب بر روی هیروشیما، میگوید: به عقب برگشتیم تا به هیروشیما نگاه کنیم؛ شهر با ابر هولناک پنهان شده بود... در حال جوشیدن، قارچ گونه، وحشتناک و فوقالعاده بلند.
«تئودور ون کرک»، ناوبر، امواج شوک ناشی از انفجار را به یاد میآورد: (اینطور بود) که انگار تا به حال روی قوطی خاکستر نشستهاید و کسی با چوب بیسبال به آن ضربه زده است... هواپیما پرید و صدایی به گوش رسید، مثل یک تکه ورق فلزی که در حال شکستن است، آنهایی از ما که کمی بر فراز اروپا پرواز کرده بودیم، فکر میکردیم که این آتش ضدهوایی بود که خیلی نزدیک به هواپیما منفجر شد، در مورد تماشای گلوله آتشین اتمی من فکر نمیکنم کسی انتظار داشته باشد که به منظرهای کاملاً شبیه آن نگاه کند، جایی که دو دقیقه قبل شهری آرام دیده بودیم، حالا دیگر نمیتوانستیم شهر را ببینیم. میتوانستیم دود و آتشهایی را ببینیم که از کنارههای کوهها بالا میآیند.
شهر هیروشیما بر اثر این انفجار نابود شد؛ ۷ هزار ساختمان از مجموع ۷۶ هزار ساختمان آسیب دیده یا ویران شدند و ۴۸ هزار ساختمان به طور کامل ویران شد؛ بازماندگان تجربه غیرقابل وصف و باورنکردنی از پایان یافتن شهر را به یاد آوردند.
یک استاد تاریخ، میگوید: من از تپه «هیکیاما» بالا رفتم و به پایین نگاه کردم، دیدم هیروشیما ناپدید شده است... از این منظره شوکه شدم... آنچه را که در آن زمان احساس میکردم و اکنون نیز احساس میکنم، نمیتوانم با کلمات توضیح دهم، البته بعد از آن صحنههای وحشتناک زیادی دیدم، اما آن تجربه، نگاه کردن به پایین و یافتن چیزی از هیروشیما آنقدر تکان دهنده بود که به سادگی نمیتوانم آنچه را که احساس میکردم بیان کنم... هیروشیما وجود نداشت - این همان چیزی بود که من دیدم، هیروشیما وجود نداشت.
کسانی که به کانون انفجار نزدیک بودند، به سادگی از شدت حرارت تبخیر شدند؛ یک مرد در حالی که نشسته بود تنها یک سایه تاریک روی پلههای یک بانک باقی گذاشت؛ مادر «میوکو اوسوگی»، دختر مدرسهای ۱۳ سالهای که در خطوط آتش نشانی کار میکرد، هرگز جسد او را پیدا نکرد.