هل دادن، ضربات مشت و نقاط فشار دردناک، غل و زنجیر و مهار، چرخاندن مفاصل دست و پا، خفگی، حملات با تیزر یا اسپری فلفل، استفاده از سگها و ماشینهای آبپاش؛ فهرست روشهایی است که پلیس در آلمان با آنها حمله و بدرفتاری میکند.
به گزارش مرکز پایش ستاد حقوق بشر، قربانیان این رفتارها بسیار است، اما گویی این کافی نبوده است، قربانیان نیز با این واقعیت روبرو هستند که نیروی پلیس و نزدیکی به سیستم قضایی عملا از تعقیب و مجازات عاملان این جرایم جلوگیری میکند.
بر اساس گزارش «wsws»، اینها یافتههای یک مطالعه در مقیاس بزرگ است که از سوی «توبیاس سینگلنشتاین» جرم شناس و تیم تحقیقاتی او در دانشگاه گوته فرانکفورت در اوایل ماه می ارائه شد؛ محتوای آن نه تنها میزان ترسناک خشونت پلیس را نشان میدهد، بلکه همچنین نشان میدهد که چنین خشونتی عملاً بدون عواقب برای عاملان آن باقی میماند.
این مطالعه، که از سوی بنیاد تحقیقات آلمان (Deutschen Forschungsgemeinschaft، DFG) حمایت شد، آشکارا به دلیل بحث عمومی گسترده در مورد خشونت پلیس در اجلاس سران گروه ۲۰ در هامبورگ انجام شد.
توبیاس در مقدمه از اجلاس G۲۰ هامبورگ به عنوان «نمونه برجسته عدم ارزیابی مجدد خشونت بیش از حد پلیس» یاد میکند؛ علاوه بر این، او به نوجوان ۱۶ ساله سنگالی اشاره میکند که افسران پلیس دورتموند او را با شلیک چند گلوله از یک سلاح خودکار کشتند و همچنین موارد دیگر.
این موارد باعث ایجاد یک مناقشه حل نشده در مورد استفاده از نیروی خشونت آمیز شده است؛ در واقع، قتل این نوجوان سنگالی در دورتموند تنها یکی از چهار قتل پلیس در یک هفته بود.نتایج جدیدترین مطالعه اکنون نشان میدهد که استفاده بیش از حد و بدون مجازات از خشونت بخشی از زندگی روزمره پلیس است.
این تحقیق یک زمینه بزرگتر آشکار است؛ افراط و تفریطهای فزاینده پلیس و پذیرش آنها از سوی دولت سرمایهداری و احزاب آن تنها میتواند به عنوان پاسخی به خیزش جدید در مبارزه طبقاتی درک شود.
نارضایتی از دولت ائتلافی حاکم در برلین، که هر چه آشکارتر به جنگ و نابرابری اجتماعی متعهد است، ناگزیر به مقاومت اجتماعی استناد میکند؛ بدون هیچ حزب مستقری که منافع جمعیت گسترده را نمایندگی کند، دولت آلمان بیش از پیش مستقیما به نهادهای خشونت خود - به پلیس، سیستم قضایی و نیروهای مسلح متوسل میشود تا از قشر کوچک ردههای بالای ثروتمند در برابر طبقه کارگر دفاع کند.
وضعیت مشابهی در حال حاضر در فرانسه وجود دارد، جایی که نهادهای دولتی تقریبا به طور روزانه از قدرت سخت علیه معترضان استفاده میکنند، یا در آمریکا، که در حال حاضر چندین بار در روز تیراندازیهای مرگبار پلیس رخ میدهد..در آلمان نیز، میزان خشونت پلیس که اکنون از سوی مطالعه «خشونت در خدمت» مستند شده است، تنها در این زمینه قابل درک است.
به گفته تیم تحقیقاتی سینگلنشتاین، این نخستین بار است که «یک نظرسنجی کمی در مقیاس بزرگ از قربانیان خشونت پلیس» در آلمان انجام میشود.نویسندگان با استفاده از واسطههای اعتمادساز، نزدیک به ۶ هزار نفر را از گروههای غیرقابل دسترس، آسیبپذیر یا مورد انگ پیدا کردند و با سه هزار و ۳۷۳ نفر از آنها که قطعا تحت تأثیر خشونت پلیس قرار گرفته بودند، به طور مفصل مصاحبه کردند.
متعاقبا ۶۳ مصاحبه شونده از پلیس، سیستم قضایی و دادستانی عمومی و همچنین وکلا و مشاوران قربانیان نظر خود را بیان کردند و پس از پنج سال تحقیق، نتایج تحلیل اکنون در دسترس است.محتوای آن تکان دهنده است؛ به عنوان مثال، ۱۹ درصد از تمام مصاحبه شوندگان صدمات جدی مانند مفاصل، اندامهای حسی و شکستگی استخوانها را گزارش کردند.
در مورد عملیات پلیس خارج از رویدادهای مهم، یک نفر از هر چهار (۲۵ درصد) به طور مشابه تحت تأثیر قرار گرفته است؛ خطر صدمات جدی به ویژه در مواردی که از خفگی و مهار استفاده میشد، بالا بود و خشونت در بازداشتگاه پلیس نیز مکررا گزارش شده است.تنها ۱۶ درصد از شرکت کنندگان دارای سابقه مهاجرت بودند که نسبت کمتری نسبت به کل جمعیت مصاحبه شوندگان است.
تیم تحقیقاتی به گروه ناشناخته بزرگی در حوزه تبعیدها و اخراج اذعان داشت؛ در اینجا، تنها به گزارشهای غیرمستقیم دسترسی عملی وجود داشت، که از مصاحبه با وکلا و مراکز مشاوره به دست میآمد، زیرا به سختی میتوان با افرادی که مستقیما تحت تأثیر قرار میگرفتند برای مطالعه تماس گرفت.
کارمند یک مرکز مشاوره میگوید: بیش از همه باید با خشونت پلیس در هنگام اخراج برخورد کنیم و در آنجا به طور خاص در مورد آرام کردن، غل و زنجیر کردن، تحقیر، ضرب و شتم و رفتار تحقیرآمیز و ... صحبت کرد.
پلیس آلمان اغلب با افراد دارای اختلال روانی به شیوهای خشونت آمیز و غیر ضروری برخورد میکند؛ همانطور که یکی از افسران پلیس در مصاحبهای اعتراف کرد، تعصب شدیدی نسبت به این افراد وجود دارد.این مطالعه نه تنها ترسناک، بلکه نحوه واکنش روزنامههای بزرگ روزانه به آن نیز ترسناک است.
نتایج این مطالعه واضح است؛ اگرچه موارد حمله از سوی افسران در حال افزایش است، اما بسیار کم اتفاق میافتد که آنها به پلیس گزارش شوند.اکثریت قریب به اتفاق پاسخ دهندگان تصمیم گرفتند که اتهامات را مطرح نکنند، زیرا بر این عقیده بودند که آنها ناموفق خواهند بود.
در بیشتر موارد، آنها قادر به شناسایی عاملان پلیس نبودند؛ علاوه بر این، ترس موجهی نیز وجود داشت که افسران پلیس متهم به شکایت متقابل اقدام کنند.