احمد آربری امروز مرده است چراکه در ذهن مردمان آمریکایی، انسانهای شرور تصوراتشان مردان سیاهپوست هستند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی ستاد حقوق بشر، بنجامین دیکسون، نویسنده سیاه پوست امریکایی در روزنامه گاردین می نویسد: زمانی که همسایة گرگ مکمایکل و پسرش، تراویس، با آنها تماس گرفت و گفت یک «سارق» در محلة برونزویک، جورجیای آنها در آن روز بسیار سرد ماه فوریه در حال دویدن است، فکر میکنید در تصور این دو، زمانی که تفنگهایشان را پر خشاب میکردند و «مأموریتشان» را آغاز میکردند، آن سارق چه رنگی بود؟
احمد آربری امروز مرده است چراکه در ذهن مردمان آمریکایی، انسانهای شرور تصوراتشان مردان سیاهپوست هستند.
ملت ما هر زمان که فیلمی از خشونت نیروی پلیس یا تیراندازی آنها به یک مرد یا زن سیاهپوست پخش می شود، تصور می کنند قربانیان حتماً کار اشتباهی کردهاند که چنین حکمی نصیبشان شده است. این فرضیه هم نتیجة تجربة متفاوت آمریکای سفید و آمریکای سیاه در مواجهه با افسران پلیس است و هم حاصل صدها سال بدگویی از سیاهبودن در رسانهها و فرهنگ آمریکایی.
به خوبی به خاطر دارم که حین پخش آغاز نمایش خستهکنندة فیلم «فرد قوی»، ۲۰07زمانی که هنرپیشة نقش اول، جودی فاستر، دو مرد سیاهپوست خطرناک و ترسناک را به زمین زد، تماشاگران در سالن - که مملو از مردانی بود که در ردة سنی گِرِگ و تراویس مکمایکل بودند- چنان از جای پریدند که گویی تمام آن چیزهایی که همواره تصورش را میکردند بر روی پردة بزرگ سینما محقق شده بود.
در سرتاسر کشور، رهبران سیاسی ما همین باورهای متعصبانه را دارند که لاجرم منجر به سیاستهایی میشود که مستقیماً جنایت را مبتنی بر رنگ پوست فرض میگیرند.
مایکل بلومبرگ میلیاردر، در دورانی که شهردار نیویورک سیتی بود، بهطور کاملاً واضحی نشان داد که چرا افسران پلیس را به اجتماعات سیاهپوست و تیرهپوست میفرستاد تا آنها را به کنج دیوار «بچسبانند». او در سخنرانیاش در سال ۲۰۱۵ در مؤسسة آسپن اعلام کرد: «مردم میگویند اوه خدای من، شما دارید به جرم استفاده از ماریجوانا بچههایی را میگیرید که همه عضو اقلیتها هستند. بله، صحیح است. چرا؟ ما تمام پلیسها را به محلههای اقلیتنشین میفرستیم. صحیح است. چرا این کار را میکنیم؟ برای آنکه همة جرم و جنایتها آنجا هستند. و راه اینکه بتوانند تفنگها را از دست بچهها در بیاورند این است که آنها را به کنج دیواری بچسبانند و بدنشان را بگردند.»
و به همین دلیل است که من میان خشونتی که توسط یک شهروند آمریکایی که میخواهد کاری پارتیزانی کند و خشونتی که بهاصطلاح افسران قانون نشان میدهند تمایزی نمیگذارم، زمانی که برای هر دوی این گروهها فرضیة موجود و نیروی پیشبرندة خشونت همین تعصب عمیق و پیوند آمریکایی محکم میان سیاهبودن و جنایتکار بودن است.
برای احمد، این پیوند نه تنها به مرگ وحشیانهاش منجر شد بلکه حتی قاتلین او لازم نبود دستگیر شوند! بیش از دو ماه به طول انجامید که پدر و پسری که عامل مرگ او بودند دستگیر شوند. جورج بارنهیل، وکیل دادگستری منطقهای در توضیح اینکه چرا این دو در همان ابتدا سریعاً دستگیر نشدند، فوراً اعلام کرد که قربانی، احمد آربری، در واقع «متهم به جنایت» بود و اظهار داشت: بهنظر میرسد که نیت []گرگ و تراویس مکمایکل[] این بوده است که این متهم به جنایت را متوقف کنند تا نیروی اجرای قانون برسد. در قانون جورجیا این اقدام کاملاً قانونی است.»
حتی پس از تماشای فیلم و بدون مدرکی جز رنگ پوست احمد، پلیس ارشد مؤسسه که موظف بود، تحت قانون، عدالت برابر را برقرار سازد نتیجه گرفت که احمد- یک سیاهپوست در حال ورزش و دویدن- متهم به جنایت بوده است.
زمانی که بهدلیل بیگناه دانستن افسران پلیس و پارتیزانها، عدالت به تأخیر میافتد یا یکسره نادیده گرفته میشود آمریکاییهای سیاهپوست چه باید بکنند؟ زمانی که فرضیة گناهکار بودن بهدلیل رنگ پوست به همان اندازة تفنگهایی که برای کشتنشان استفاده میشود آمریکایی است، آمریکاییهای سیاهپوست چه باید بکنند؟
زمانی که در رؤیا یا تخیل دزد و پلیسیِ همسایههایمان رنگ پوست آدم بد داستان با رنگ پوست ما همخوان است، ما چه باید بکنیم؟
اولین کاری که انجام میدهیم این است که از خودمان چنان دفاع کنیم که گویی مرگ و زندگیمان به آن بسته است چرا که زمانی که آمریکاییها کشتن را تخیل میکنند، تخیل آنها به کابوسهای زندگی ما تبدیل میشود.